امروز بیست وهشتم ماه رمضان
وقتی به این فکر می کنم که ماه رمضان داره تموم میشه غصه ام میشه نمی دانم چی بگم ولی وقتی فکر می کنم که
نکنه از جا مانده های این مهمانی باشم
نکنه حالا که دارن این خوان خدا را جمع میکنند من از نخورده های این سفره باشم
نکنه حالا که خدا همه شیاطین را به غل وزنجیر کشیده باز من گناهی انجام داده باشم اون موقع هست که معلوم بد نفسی دارم
نکنه با اینکه در جهنم را در این ماه بستند من باز خودم را از اون لا به زور کرده باشم تو
اون موقع هست که هل میشم ومثل این نخوردها دلم میخواد تا می تونم یک چیزی از این خوان رحمت بردارم
اون موقع است که وقتی میگن چیزی به عید نمونده من ناراحت میشم ودلم میگیره
خدایا میگن اگر ناامید از رحمت وبخشش خدا باشی ...
خدایا دوستت دارم نمی دانم بگم چه قدر ...
خدایا تو را به بزرگی ورحمانیتت قسم من را ببخش وحاجت دل همه حاجتمندان را بده
خدایا به ما عمر طولانی عطا کن که انشاالله سالهای سال در این مهمانی ها شرکت کنیم واز ان بهره ببریم
خدایا عرض زندگی مارا زیاد کن که وقتی سر بر خاک گذاشتیم سرافکنده نباشیم
خدایا همسر عزیزم را که هرچه دارم ازاودارم به خودت می سپارم وآرزوی سلامتی و موفقیت هر چه بیشتر اورا در دین ودنیا از تو خواستارم...
خدایا دو گل عزیز من رااز بدی ها حفظ کن
این روزها غصه دار نبود عزیزی هستیم که یاد وخاطر او همیشه با ما هست حاج اقا همتی عزیز دیگر چیزی به سالروز عروج آن عزیز نمونده
پارسال لحظه لحظه ماه رمضان را با نگرانی گذراندیم ولی نمی دانستیم که ای کاش همان نگرانی بود اما حاج اقای عزیز ما هم بود
اگر بخواهم از او بنویسم باید ساعتها نه روزها بنوسم .حاج آقای عزیز دوستت داریم ویادت همیشه پیش ما زنده است
خدایا برای این عزیز ارزوی علو درجات دارم
خدایا...
نوشته شده توسط سیده در چهارشنبه 89/6/17 ساعت 4:51 عصر موضوع | لینک ثابت
درباره وبلاگ
فهرست اصلی
دوستان
پیوندهای روزانه
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY